ایلیا مامانی 4ماهت شده جگرکم
خوشگلم مامان امروز 7خرداد ماه صبح از خواب پا شدیم و رفتیم بهداشت برا زدن واکسنت .بابایی که مرخصی گرفته بود ،اخه تنهایی که نمیتونستم
حالا اینازم تو این وضعیت میگفت بریم پارک که البته به زبون خودش بریم لالی . . . بعد که رفتیم بهداشت دوباره گریه کرد که داداشم و جیز نزنین و خانم بهیار و میزد و از اتاق بیرون کرد .
خلاصه اینکه تو خیلی ارومتر از ایناز بودی ،قربونت برم یه کم گریه کردی و خوابت برد ..
عزیزم ایناز خیلی دوست داره خیلی خیلی گاها دلش میگیره ازت که چرا من تو رو شیر میدم و به اون کمتر توجه دارم ولی بهش حق میدم اخه خیلی تنهاست .همه کس و همبازیش تویی .توهم که هنوز کوچیکی ولی تو هم سریع عکس العمل نشون میدی و براش مخندی با دستش و میگیری میمکی و ایناز دوق میکنه
تو خیلی اروم و خوش اخلاقی عزیزکم . سینه خیز میافتی و سه تا غلط میزنی و راستی پاهاتو میکنی دهنت و یا علی ، صدای مکیدنت بلند میشه .اینقدر با اشتها میخوری که ادم میخواد تو رو بخوره.
الانم تو رو گزاشته توی تاب و میگه داداشی لاللی ببالی خدا داداش و نندازی .اگه میخوای بندازی دل اجی بندازی. . . تو گریه کردی میگه لالی نه ?اره عزیزم ?لالئ بده ?لالی خوبه دختلم ،جیگلم . . . الانم شروع کرده لالایی میخونه .تا