ایلیاایلیا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره
اینازایناز، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

ایناز و ایلیا 90-92

شیرین تر از عسلی پرنسس کوچولووووووو

1393/5/17 1:02
214 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلم مامانی 

ایناز جان نمیدونم این روزا دیگه چطوری قربون صدقه ات برم. اخه خیلی زبونت شیرین شده و با نمک .بغل  دیر اومدم میدونم .اخه سرمون شلوغ بود و به سفر بودیم .

20خرداد ماه که از اصفهان رفتیم عسلویه دو هفته اونجا موندیم و گرما ها شدید شروع شده بود و هوا داشت شرجی تر میشد ما هم به خاطر داداش ایلیا که گرما زده نشه بابایی بلیط گرفت بریم تبریز .     . .  

niniweblog.com

. خلاصه که روز 7تیر ماه یکشنبه یعنی روز اول ماه مبارک  رمضان رفتیم تبریز .توی هواپیما خیلی دختر خوبی بودی اصلا ناراحتم نکردی و با این حالی که داداشت گریه میکرد و جیغ میکشید تو مس خانومای 5،یا 6ساله ساکت بودی و حتی سعی میکردی کمکمون داداشو اروم کنی niniweblog.com

عزیزکم چون خیلی مامانجون و اقاجونو ندیده بودی باهاشون اخت نگرفتی و و زمان برد تا بعد از دو هفته مامانجون تونست بهت بوس کنه 

چند روز بعد سفری رفتیم مهاباد و پیش پسر عمو سینا .تو اونو خیلی دوستش داری و اسانسور صداش که می اومد میگفتس کی بوده ?سینایه?عمو حشینه?

اما با سید حسین گاه بازی و گاه دعوا . . . به مامانجون میگفتی مامانجون زنگ بزن سیید حسین بخدا نمیزنمش .اون لحظه خوردمت از بس بوست کردم.niniweblog.com

نفسم تو همه وجود مایی .من با صدات که صبحها از خواب پا میشی و معصومانه میگی مامان شلام جون میگیرم .   . . . اینقدر بزرگ شدی و راحت مرحله از جیش برداشتنت رو پشت سر گزاشتی که فک نمیکنم هیچ بچه ای اینطور باشه .هیچ جا رو نجس نکردی و همیشه تمیز بودی .فدای چشای نازت برم تو دخملی یه دختری که فقط باباییش بزرگه و دستاش بزرگع و میتونه ممد گلی(ادم بده داستانمون برا حساب بردن از ما که کمی کمتر شیطونی کنی)رو بزنه .از همه چیز بزرگشو میخوای و میگی چوچیک نه ،بزززززرگ میخوام

اگه بقیه حرفا رو بزارم با عکساش برات تعریف کنم شیرینتر میشه .پس فردا عکسای تعطیلات عید فطر و میزارم خاطرات و شیرین زبونیاتو زیر عکسا مینویسم .اخه عید فطر رفتیم کلیبر و قلعه بابک خرمدین .خیلی خیلی با صفا بود و خوش. بودیم ولی خب داداشی مریض شد اما طوری نیس خدا رو شکر تو خوب بودی .هر شب میرفتی چرخو فلک سوار میشدی وکیف. دنیا رو میکردی و ولی با وجود سرما تو همیشه توی اسباب بازیا بودی با شهریا پسر دایی جلیل که 11سالشه .همیشه با بزرگتر از خودت جوری 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان اعظم
7 بهمن 93 12:14
مامن خانم اون عکسی که پیش هم خوابیدن و تی وی نگاه می کنند خیلی خواستنی و عزیزه. خدا حفظشون کنه