مادر نازنینم
سلام نفس زندگی ام ،همه وجودم اینو تند و سر بسته مینویسم .اصلا وقتی که یادم میاد خیلی ناراحت میشم ما وقتی که 10ماهه بودی رفتیم عسلویه یواش یواش لاغر و لاغرتر شدی ،کمی هم مریض شدی که خدارو شکر با دارو خوب شدی . . . . خدایا هزاران هزار مرتبه شکرت خیلی دوست دارم بخاطر همه چیزای خوبی که بهم دادی بخاطر پدرو مادر مهربونم که همیشه پشت و پناهمند ،بخاطر شوهر عزیزم . . . . علی جانم که همه وقت مانند کوه استوار پشتم بود و بهم ارامش میداد و بخاطر سلامتی که دوباره به پاره تنم بر گردوندی ،تمام زندگیمو روشن کردی . . . . . خدایا شکرت بهترین راه تشکر از خدا روزی کودکی میخواست متولد بشه و پا به این دنیای پو...
نویسنده :
مادر ایلیا و ایناز
17:54