ایلیاایلیا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره
اینازایناز، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه سن داره

ایناز و ایلیا 90-92

گنجشک کوچولویی

عشق مامان و بابا .نفس و و جود مایی  ایلیا جاننننننننننننننننم  از کجاربگم هر وقت میخوام برات بنویسم اول میگم خدایا از کدوم کاراش بگم .الان که دارم مینویسم داریزشیر نیخوری و دستت تو دهن منه .یک ماهیه اینطوری شیر میخوری تا خوابت ببره .تموم ناخنای کوچولوتم ریزه و تیز همه لبو دهنم و چنگ میندازی فدات شم ولی خب طوری نیست که . . . . چشمات خیلی خوشگلن .صبحا و قتی از خواب پا میشی اونا رو میندازی تو چشمامو میخندی هیچ وقت خنده از لبات ترک نمیشه .هیچ وقت تا حالا نبوده که نخندی .اینقدر صبحها که زود از خواب پا میشی دو رو بر ایناز میگردی تا اخر بیدار میشه و با هم میخندین .اون لحظه که دو تاتون همدیگه رو بغل میکنین و میخندین و به دنیا نمید...
30 شهريور 1393

خوش اخلاق یه کم اخم کن . . . گاهی هم گریه کن . . .

اره  درست نوشتم  راست میگم دیگه  عسلم . . . قند و شکرم . . . یه کم گریه کن اخه . . . چرا اینقدر تو اروم و مظلومی?????. . . .فدای چشمات بشم میخوای بخوابی با خنده میخوابی . . . بیدار که شدی برامون میخندی .انگار که فرشته ها رو میبینی .ایناز کتکت میزنه ,,,,,,,, میگیم ایناز نزن داداشتو ،ایناز میگه داداش دردش نیومد داره میخنده . . . با هم شروع میکنید به خندیدن .ایناز و شرمنده کارش میکنی .همون موقع میگه ببخشید داداش هباشم نبود زدمت . . .    امروز بردمت بهداشت هفت ماهگیت تموم شد وزن و قدت خوب بچد و روی نمودار پیش میرفتی . صبحا که از خواب پا میشی هر طور شده همون چند احظه اول مس افتی روی ایناز و موهاشو میکشی و ...
6 شهريور 1393

دخترم . . . خانومم . . . روزت مبارک

سلام گلی چی مامان و بابا .خوشگلم . . . . یه عالمه بوس برا تو .رو اون لپای نرمت . امروز روز دختره .تولد حضرت معصومه .خدایا تو چقدر ما رو دوست داشتی که به ما دختر دادی .خدایا بابت همه الطاف و نعمت هات هزاران هزارن بار شکرت رو روزی به جا میارم .خدای من دختر خیلی عزیزه .دختره مونس و مادر و همدم پدره .شکرت شکرت شکرت . به هر کسی ده دلش دختر میخواد یه دختر صحیح و سالم عطا کن تا اونم ببینه چه نعمتایی هستن . . . .بلاچه ایناز امروز رفتم برات هدیه روز دختر بگیرم ،تو ماشین بهن نیپی مامان چی میخوای برام بخری ?????منم خواستم کمی باهات شوخی کنم مسگم مامان هیچی . . . میگی مامان لباشم خراب شده .چسیفه .   ... یه لباس عروسی بلام میخلی .منم گفتم نههه...
6 شهريور 1393

نازنین پسرم . . . . . رویای زندگیمون

 ....رویای شیرینم... روزها ی گرم اومین تابستان زندگیت را با ما می گذرانی ...وما شاهد بزرگ شدن وقد کشیدنت هستیم... وچه لذتی بالاتر از این...چه لذتی بهتر از شنیدن غش غش خنده های دلفریب تو... عروسکم هر روز برایمان شیرینتر وعزیزتر میشوی...عزیزتر از جان وشیرینتر از عسل.... خدا شکرت بخاطر این پسرک شیرینی که به ما دادی...با بودنش ...با نفسش...خوشبختتر از گذشته ایم...   سلام ایلیای مامانییییییی گلکم من از کجا بگم اخه ?خیلی وقته نیومدم .سرم شلوغ بود ببخشید. رفته بودیم تبریز پیش نامان حون و اقاجون .7تیر رفتیم تبریز .تو توی دل همه جا باز کردی .اخه بلاچه واس همه میخندی . . &nbs...
21 مرداد 1393

شیرین تر از عسلی پرنسس کوچولووووووو

سلام گلم مامانی  ایناز جان نمیدونم این روزا دیگه چطوری قربون صدقه ات برم. اخه خیلی زبونت شیرین شده و با نمک .    دیر اومدم میدونم .اخه سرمون شلوغ بود و به سفر بودیم . 20خرداد ماه که از اصفهان رفتیم عسلویه دو هفته اونجا موندیم و گرما ها شدید شروع شده بود و هوا داشت شرجی تر میشد ما هم به خاطر داداش ایلیا که گرما زده نشه بابایی بلیط گرفت بریم تبریز .     . .   . خلاصه که روز 7تیر ماه یکشنبه یعنی روز اول ماه مبارک  رمضان رفتیم تبریز .توی هواپیما خیلی دختر خوبی بودی اصلا ناراحتم نکردی و با این حالی که داداشت گریه میکرد و جیغ میکشید تو مس خانومای 5،یا 6ساله ساکت بودی و حتی سعی میکر...
17 مرداد 1393

اینازتمام زندگی مایی

سلام عشقم . . . الان که نشستم دارم اینارو مینویسم تو با مامانجون و بابا جون رفتی گردش و پارک منم توی خونه با ایلیا نشستم تا یه کم وقت بیارم و بیام سراغ وبلاگتون .اخه خیلی روزا تند تند میرن و تر تند تند بزرگ میشی .حرفای شیرینت روز به روز بیشتر میشه و هی به خاطر میسپارم بنویسم که یادم نره  بزار بگم تو یک هفته چیا میگفتی و دل مارو با شیرین زبونیات میبردی  پریروز رفته بودی خونه دایی به سنا سر بزنی .وقتی دیدی سنا خوابه و یه بادبادک اونجا هست گفتی . .   خاله داداش ایلیا بادبادک میخواد گریه میکنع اینو ببرم براش ?. . . به قول خاله میگه اینقد خودت رو مظلوم گرفته بودی دلم سوخته .فرشته کوچولوی مامان دیروز ر...
16 خرداد 1393

ایلیا مامانی 4ماهت شده جگرکم

خوشگلم مامان امروز 7خرداد ماه صبح از خواب پا شدیم و رفتیم بهداشت برا زدن واکسنت .بابایی که مرخصی گرفته بود ،اخه تنهایی که نمیتونستم   حالا اینازم تو این وضعیت میگفت بریم پارک که البته به زبون خودش بریم لالی . . . بعد که رفتیم بهداشت دوباره گریه کرد که داداشم و جیز نزنین و خانم بهیار و میزد و از اتاق بیرون کرد . خلاصه اینکه تو خیلی ارومتر از ایناز بودی ،قربونت برم یه کم گریه کردی و خوابت برد .. عزیزم ایناز خیلی دوست داره خیلی خیلی گاها دلش میگیره ازت که چرا من تو رو شیر میدم و به اون کمتر توجه دارم ولی بهش حق میدم اخه خیلی تنهاست .همه کس و همبازیش تویی .توهم که هنوز کوچیکی ولی تو هم سریع عکس العمل نشون میدی و براش...
9 خرداد 1393

روزای خوب پارسیان

سلام بچه های گلم .اینجا که هوا دیگه گرم شده . . . .حتما گفتین چرا میگم روزای خوب !!!! اخه این روزا مامانجونی اومده پیشتون. .بعد از یک هفته بابا جون و دایجون علی و زندایی زهرا و سنا اومدن خونمون .این روزا انگار عروسینگته گلم .ایناز تو که اصلا تو پوست خوددت نمیگنجی .نمیدونی چیکار بکنی .اینقدر شوق داری و ورجه وورجه میکنی .با سنا گاه بازی و گاه دعوا میکنی و خوب همینم خیلی خوبه چند روز حسابی بهت خوش گدشته.دریا رفتیم و شنا کردی .خرید کردیم و . . .                ...
9 خرداد 1393

ایلیا جگرم تو عشق مامان و بابایی

سلام گل مامان و بابا ایلیا جان قربون چشمات برم که اینقدر معصومند .امروز تو برای اولین بار بلند بلند برا مامان خندیدی ،بدون اینکه قلقلکت بدم یا کار خاصی بکنم ،همینکع نگات میکردم اینقدر ناز بلند بلند برام میخندیدی ،دستات رو گرفتم و رو پاهات یه سر بلندت کردم ،اصلا لق نمیخوری جیگرم .وقتی ایناز خوابید چند تا عکس ازت گرفتم .ببین چقدر نازی اخه ،ملوسکم                     ...
20 ارديبهشت 1393