ایلیاایلیا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره
اینازایناز، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

ایناز و ایلیا 90-92

ایلیا مامانی 3ماهگیت مبارک

    واى نفس مامان 90 روزه شدى .چقدر زود گذشت. باورت ميشه رفتي توي ٤ ماه؟!! انگار همين ١دقيقه پيش بود كه خدا تو رو كه از عسلم شيرين ترى به من ما هديه داد. توي اين ماه به خوبي سرت رو ميتوني نگه داري. ياد گرفتي دستتو بياري بالا بگیری جلو جشمات، از اول اين ماه هم شروع كردي به آغو آغو كردن و وقتي كسي باهات حرف ميزنه سعي ميكني جوابشو با زبون بي زبوني خيلي دوست داري باهات كسي حرف بزنه و وقتي باهات حرف ميزنيم ميخندي و زبون كوچولوتو مياري بيرون(بخورمش من).  ياد گرفتي باهات و محكم فشار بدي و طي يك عمليات چريكي با باسنت ٣٦٠ درجه مي چرخي فوق العاده آدم اجتماعي هستی و با همه خوش و بش ميكني و دل همه رو با ناز و اداهات ميبري. ...
15 ارديبهشت 1393

سفر شیراز اردیبهشت 93

سلاااااام عزیزای مامان اینجا یعنی همون پارسیان چند روزه که هوا خیلی گرم شده و به قول اینجایی ها تش باد ها شروع شده یعنی بادای اتشین صبح چهارشنبه بابا اومد و گفت چند تا وسیله جمع کن بریم شیراز اینجا هوا گرمه خلاصه راهی شدیم .شما ها هر دوتون خیلی خوب بودین و من و اصلا توی مسافرت خسته نکردین بجز تخت جمشید که خیلی خسته شده بودین .در کل مسافرت خیلی خیلی خوبی بود و خیلی خوش گذشت .دست علی گلم درد نکنه که خداییش همیشه کمکم میکنه ،توی هر کاری و خیلی هوام رو داره ،نمیزاره اذیت بشم چه توی بچه داری و چه توی کارای خونه . . . . سفر خیلی خوبی بود و خیلی خوش گذشت .اینم عکساش. . . .   کوچولوی مامانی جیگرم نگا چه ناز خوابیدی .همش رفتنی خ...
15 ارديبهشت 1393

فقط برای تو مینویسم عزیز دوست داشتنی ایناز جان

سلاااااااااااام عمرم ،همه زندگیمون.  الان که میخوام این متن رو برات بنویسم دو سال و سه ماهته .ایلیا کوچولو رو هم یه بوس محکم کردی از خواب خوش بیدارش کردی  دلم خواست که در مورد خصوصیات شخصی و اخلاقت بنویسم  عزیز دل مامان و بابا تو خیلی خیلی خیلی شیطونی ،خیلی هم بلاچه و با هوش ،. . . .  5 ماهگی :نشستی و بدون کمک و تکیه دادن تعادلت رو حفظ کردی  5و نیم ماهگی :خودت رو با دو تا دستات به سمت جلو کشیدی 6 ماهگی:کاملا چهار دست و پا شدی  6و نیم ماهگی:شروع به چهار دست و پا کردن مخصوص خودت کردی یعنی همون که زانو هات رو زمین نمیگزاشتی و با سرعت میرفتی 10ماهگی از پله تند بالا و پایین میرفتی&nbs...
7 ارديبهشت 1393

دخترم 27 ماهگیت مبارک

سلام بانو ، سلام عشقم خوبي نازنينم ؟ با اين روزهايي كه دارن با عجله ميان و ميرن طوري كه انگار ميخوان آدمها رو هرچه زودتر از خاطرات خوب و بدشون جدا كنند انگار ميخوان زود زود بگذرن تا اگه تلخي هست زمان اثرش رو كمرنگ كنه و اگه شيريني هست زمان اثرش رو عميق تر كنه!!!! و تو كه زودتر از دوران شيرين كودكيت فاصله بگيري مستقل تر عمل كني و بشي بانوي خونه من عشقم ، گاهي كه بغلت ميكنم وقتي به چشماي قشنگت كه تو خواب ريباترن نگاه ميكنم به خودم ميگم قدر اين لحظه رو بدون خيلي زودتر از اونچه كه فكر كني اينطور توي بغلت نمياد و روزي برسه كه سخت دل تنگ ميشي دل تنگ در آغوش كشيدنش بوييدنش زل نزدن به چهره معصوم و كودكانه اش كه آرزو ميكنم اين معصومين اين پ...
7 ارديبهشت 1393

مادر نازنینم

سلام نفس زندگی ام ،همه وجودم  اینو تند و سر بسته مینویسم .اصلا وقتی که یادم میاد خیلی ناراحت میشم  ما وقتی که 10ماهه بودی رفتیم عسلویه یواش یواش لاغر و لاغرتر شدی ،کمی هم مریض شدی که خدارو شکر با دارو خوب شدی . . . . خدایا هزاران هزار مرتبه شکرت خیلی دوست دارم بخاطر همه چیزای خوبی که بهم دادی بخاطر پدرو مادر مهربونم که همیشه پشت و پناهمند ،بخاطر شوهر عزیزم . . . . علی جانم که همه وقت مانند کوه استوار پشتم بود و بهم ارامش میداد و بخاطر سلامتی که دوباره به پاره تنم بر گردوندی ،تمام زندگیمو روشن کردی . . . . . خدایا شکرت بهترین راه تشکر از خدا روزی کودکی میخواست متولد بشه و پا به این دنیای پو...
4 ارديبهشت 1393

قشنگترین روزای زندگی مامان وبابا. . . تولد ایناز قند عسلم

سلام جیگرم .ایناز کوچولوی مامان و بابا تولدت مبارک .تو زیباترین هدیه خدایی.خدای مهربونم شکرت که این دختر کوچولو رو بهمون دادی.قند عسلم. شنبه ساعت 7صبح در بیماستان سینا اصفهان به دنبا اومدی و چشم به این دنیا گشودی.دو چشم مشکی که وقتی داشتم به هوش می اومدم بغل مامانجونت با این دو تا چشم نگام کردی .هیچ وقت این صحنه رو یادم نمیره گلم.تو نفس مایی.باباییت خیلی هیجان داشت که ببیندت و بغلت کنه..حس مادری خیلی حس قشنگیه نمیدونم چطور بیانش کتم . یک ساعت بعد از به دنیا اومدنت       ...
4 ارديبهشت 1393

جشن چهل روزگی ایناز با عمو مهربان

ایناز خانوم روز چهل اش جشن پتروشیمی تبریز دعوت شدیم که علی لهراسبی و عمو مهربان بودنن .چون کوچکترین عضو حاضر در جشن بود با همه عکس انداخت ولی فایل هبچ کدوم رو بجز این نداشتم . جشن چلگی ایلیا هم جشن پتروشیمی در شیرینو بود که با قلقلی و عبدلی و بهنام صفوی عکس داری ولی باز. . .   . .      ...
4 ارديبهشت 1393